x تبلیغات
ابوالقاسم کریمی

گزیده کتاب ارزشمند نهج البلاغه/بخش اول

 ستايش خداوند گران سنگ ترين چيز است، و برترين گنجى است كه ارزش ذخيره شدن دارد.

 

خدا پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاى دين پاره شده و ستون هاى ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود، راه رهايى دشوار و پناهگاهى وجود نداشت، چراغ هدايت بى نور، و كور دلى همگان را فرا گرفته بود. خداى رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد، ايمان بدون ياور مانده و ستون هاى آن ويران گرديده و نشانه هاى آن انكار شده، راه هاى آن ويران و جاده هاى آن كهنه و فراموش گرديده بود. مردم جاهلى شيطان را اطاعت مى كردند و به راه هاى او مى رفتند و در آبشخور شيطان سيراب مى شدند. با دست مردم جاهليت، نشانه هاى شيطان، آشكار و پرچم او بر افراشته گرديد. فتنه ها، مردم را لگد مال كرده و با سم هاى محكم خود نابودشان كرده و پا بر جا ايستاده بود. امّا مردم حيران و سرگردان، بى خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان (بت پرستان) زندگى مى كردند. خواب آنها بيدارى، و سرمه چشم آنها اشك بود، در سرزمينى كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامى بود...........((خدایا خودت به دادمون برس))

 

اى مردم، امواج فتنه ها را با كشتى هاى نجات درهم بشكنيد، و از راه اختلاف و پراكندگى بپرهيزيد، و تاج هاى فخر و برترى جويى را بر زمين نهيد، رستگار شد آن كس كه با ياران به پاخاست، يا كناره گيرى نمود و مردم را آسوده گذاشت

 

اگر كوه ها از جاى كنده شوند تو ثابت و استوار باش

 

دين شما دو رويى، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است. كسى كه ميان شما زندگى كند به كيفر گناهش گرفتار مى شود، و آن كس كه از شما دورى گزيند مشمول آمرزش پروردگار مى گردد

 

به خدا سوگند، بيت المال تاراج شده را هر كجا كه بيابم به صاحبان اصلى آن باز مى گردانم، گر چه با آن ازدواج كرده، يا كنيزانى خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش براى عموم است، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد، تحمّل ستم براى او سخت تر است

 

حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بوده، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند و پيروز شوند، امّا كمتر اتّفاق مى افتد كه چيز رفته باز گردد

 

دشمن ترين آفريده ها نزد خدا دو نفرند: مردى كه خدا او را به حال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شيفته بدعت است و مردم را گمراه كرده، به فتنه انگيزى مى كشاند و راه رستگارى گذشتگان را گم كرده و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است. بار گناه ديگران را بر دوش كشيده و گرفتار زشتى هاى خود نيز مى باشد. و مردى كه مجهولاتى به هم بافته، و در ميان انسان هاى نادان امّت، جايگاهى پيدا كرده است، در تاريكى هاى فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا كور است. آدم نماها او را عالم ناميدند كه نيست، چيزى را بسيار جمع آورى مى كند كه اندك آن به از بسيار است، تا آن كه از آب گنديده سيراب شود، و دانش و اطّلاعات بيهوده فراهم آورد

 

در ميان مردم، با نام قاضى به داورى مى نشيند، و حلّ مشكلات ديگرى را به عهده مى گيرد، پس اگر مشكلى پيش آيد، با حرف هاى پوچ و تو خالى و رأى و نظر دروغين، آماده رفع آن مى شود. سپس اظهارات پوچ خود را باور مى كند، عنكبوتى را مى ماند كه در شبهات و بافته هاى تار خود چسبيده، نمى داند كه درست حكم كرده يا بر خطاست اگر بر صواب باشد مى ترسد كه خطا كرده، و اگر بر خطاست، اميد دارد كه رأى او درست باشد

 

دعوايى نسبت به يكى از احكام اجتماعى نزد عالمى مى برند كه با رأى خود حكمى صادر مى كند. پس همان دعوا را نزد ديگرى مى برند كه او درست بر خلاف رأى اوّلى حكم مى دهد. سپس همه قضات نزد رييس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرده، جمع مى گردند. او رأى همه را بر حق مى شمارد .در صورتى كه خدايشان يكى، پيغمبرشان يكى، و كتابشان يكى است، آيا خداى سبحان، آنها را به اختلاف، امر فرمود، كه اطاعت كردند يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و معصيت خدا نمودند.
آيا خداى سبحان، دين ناقصى فرستاد و در تكميل آن از آنها استمداد كرده است آيا آنها شركاء خدايند كه هر چه مى خواهند در احكام دين بگويند و خدا رضايت دهد .آيا خداى سبحان، دين كاملى فرستاد پس پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ابلاغ آن كوتاهى ورزيد در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: «ما در قرآن چيزى را فروگذار نكرديم

 

قيامت پيش روى شما و مرگ در پشت سر، شما را مى راند. سبكبار شويد تا برسيد. همانا آنان كه رفتند در انتظار رسيدن شمايند.

.
.
.
.
گردآوری:ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)
25 خرداد1397

 

گرد آوری بهترین اشعار و ابیاتی که خوانده ام/بخش سوم/صائب تبریزی3

 .
.
.
.
64
سر به هم آورده دیدم برگ‌های غنچه را

 

اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
65
دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر

وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد
66
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی

که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
67
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است

که هر که رفت به آن راه، برنمی‌گردد
68
نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن

چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
69
بزرگ اوست که بر خاک همچو سایهٔ ابر

چنان رود که دل مور را نیازارد
70
ای کارساز خلق به فریاد من برس

زان پیشتر که کار من از کار بگذرد
71
دولت سنگدلان زود بسر می‌آید

سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد
72
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است

عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
73
مصیبت دگرست این که مرده دل را

چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد
74
درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم

هزار دولت ناپایدار رفت به گرد
75
من که روزی از دل خود می‌خورم در آتشم

وای بر آنکس که نعمتهای الوان می‌خورد
76
ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود می‌بالی

باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد
77
گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد

کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی‌خیزد
78
قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

به من خسته بجز چشم پریدن نرسد
79
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
80
شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست

که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
81
از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم

نقش پایی چند ازان طاوس زرین بال ماند
82
از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم

لب به دندان می‌گزم اکنون که دندانم نماند
83
ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل

که موجها همه با یکدیگر هم آغوشند
84
قامت خم , مانع عمر سبک رفتار نیست

سیل از رفتن نمی‌ماند اگر پل بشکند
85
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است

می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند
86
غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را

دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند
87
بریز بار تعلق که شاخه‌های درخت

نمی‌شوند سبکبار تا ثمر ندهند
88
چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسمان

روشندلان به یک دو نفس پیر می‌شوند
89
عمر مردم همه در پردهٔ حیرانی رفت

عالم خاک کم از عالم تصویر نبود
90
شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست

بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود
91
گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را

همه روی زمین یک لب خندان می‌بود
92
سراب، تشنه‌لبان را کند بیابان مرگ

خوشا دلی که به دنبال آرزو نرود
93
در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است

ریشه در دل می‌کند خاری که در پا می‌رود
94
هیچ کس عقده‌ای از کار جهان باز نکرد

هر که آمد گرهی چند برین کار افزود
95
به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند

که زندگانی من صرف خورد و خواب شود
96
سیل دریا دیده هرگز بر نمی‌گردد به جوی

نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
97
بوسه هر چند که در کیش محبت کفرست
کیست لبهای ترا بیندو طامع نشود
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا
ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود
98
به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است

پر شکسته خس و خار آشیانه شود
99
چندان که در کتاب جهان می‌کنم نظر
یک حرف بیش نیست که تکرار می‌شود
دور نشاط زود به انجام می‌رسد
می چون دو سال عمر کند، پیر می‌شود
100
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان

بخت سیاه اهل هنر سبز می‌شود

_خیلی زیبا_
101
نتوان به آه , لشکر غم را شکست داد

این ابر از نسیم پریشان نمی‌شود
102
رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد

بگذارید که آوازه جنت شنود
103
مرا ز روز قیامت غمی که هست این است

که روی مردم عالم دو بار باید دید
104
از قید فلک بر زده دامن بگریزید
چون برق، ازین سوخته خرمن بگریزید
ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست
چون سیل، ازین دشت به شیون بگریزید
105
میدان تیغ بازی برق است روزگار

بیچاره دانه‌ای که سر از خاک برکشید
106
زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است

تا نگردی مست، این بار گران نتوان کشید
.
.
.
.
گردآوری:ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)
سه شنبه 25 دی 1397

شعر پنجه ی زندان درد/ابوالقاسم کریمی

 زمین ، در پنجه ی زندان درد است

 

زمان ، آغاز تاریک نبرد است

دلت را خوش نکن به ابر و باران

درخت آرزو بی حال و زرد است

.........................................

ابوالقاسم کریمی فرزندزمین

 

 

شعر بلای غم/ابوالقاسم کریمی

 

 

بلای غم به جان کشور افتاد

بنای شادی از ریشه بر افتاد

هوای سرد و خشک فصل پاییز

به دوش مردم روشنگر افتاد

.....................................

ابوالقاسم کریمی فرزندزمین

شعر دنیای شبناک/ابوالقاسم کریمی

 چه سخته زندگی در پنجه ی خاک

درون خونه ای پر کرم و نمناک

ولی (ریشه میدونه) قدر خود را

نمی ترسه از این دنیای شبناک

---------------------------------------

ابوالقاسم کریمی فرزندزمین

 

شبکه های اجتماعی من

 شبکه های  اجتماعی من/ابوالقاسم کریمی

 

 

1_گوگل پلاس
https://plus.google.com/u/0/+ابوالقاسمکریمیفرزندزمین


2_توییتر
https://www.twitter.com/karimi_1365


3_اینستاگرام
https://www.instagram.com/abolghasem_karimi


4_فیسبوک
https://www.facebook.com/abolghasem1365


5_یوتویوب
https://www.youtube.com/channel/UCNeXrpQv396Em88XWHfnmdg?view_as=subscriber


6_آی دی تلگرام
https://t.me/farzandezamin_Gaia


7_کانال تلگرام ابوالقاسم کریمی
https://t.me/farzandzamin


8_کانال تلگرام قوانین محیط زیست ایران
https://t.me/ghmzi


9_آپارات
https://www.aparat.com/modafean.tabiat.iran


10_وبلاگ(بلگفا)
https://www.farzandezamiin.blogfa.com



11_سایت شعر نو
http://shereno.com/61010/


13_شعر ناب
http://sherenab.com/poet/6466/ابوالقاسم-کریمی-فرزندزمین/page/1

 

شعر کوچه های عاشقی/ابوالقاسم کریمی

 

گذشته حال و فردا را به هم ریخت

 

زمین را یک زن زیبا به هم ریخت

سکوت کوچه های عاشقی را

لب جادویی حوا به هم ریخت

.......................................

ابوالقاسم کریمی فرزندزمین

 

شعر ورامین/ابوالقاسم کریمی

 

 

ورامین را کم آبی کرده خسته

 

 بیابان ظرف آبش را شکسته

 

 هوای سرد و خشک فصل پاییز

 

به دوش خاکی شهرم نشسته

 

شعر شادی/ابوالقاسم کریمی

 

 

اگه دنیا ، به دستانش تفنگه

 

دل دریایی ما ، مرد جنگه


برای هر که شادی را بخواهد


تموم زندگی ، یک جا قشنگه

 

شعر دوام گل/ابوالقاسم کریمی

 

 
 

زمین سرد و سپیده در زمستان

 

وَ باران هم ، شدیده در زمستان


جوان ، تو لایق شادی و عیشی


دوام گل ، بعیدِ در زمستان

 
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد