شعر دل انسان/ابوالقاسم کریمی
در این شَهر کویری ابر خسته
کنارِ ماه پاییزی نشسته
گرفته غم گلوی نازکش را
نمیدانم دلش را کی ، شکسته
در این شَهر کویری ابر خسته
کنارِ ماه پاییزی نشسته
گرفته غم گلوی نازکش را
نمیدانم دلش را کی ، شکسته
شبیه کشتی در هم شکسته
قطار زندگی از هم گسسته
غروب زخمی فصل زمستان
به دوش خسته ی کارون نشسته
دل انسان به حرص و کینه چرکین
کویر آلوده و دریاچه غمگین
مصیبت ها به دوشش دارد آن کس
که میخواهد جهان را بهتر از این
زمین در کاسه ای از خون گرفتار
بشر در پنجه ی بی رحم اجبار
ورق های کتاب سرخ تاریخ
نگین خوش تراش دستِ تکرار
خدا، افتاده در گودال اشکم
همه خندان و من دنبال اشکم
تن ِ زخمی و خستم را بپوشان
هوا سرد است و من پامال اشکم
کسی که عمر او در بند آه است
گذشته حال و فردایش سیاه است
او می فهمد دل یوسف وش من
چرا افتاده و در قعر چاه است
گل زیبای لبخندم شکسته
می آید غم به سویم دسته دسته
اگر قلب شکسته می خری تو
خداوندا دل من هم شکسته
زمین سرد و سپیده در زمستان
وَ باران هم ، شدیده در زمستان
جوان ، تو لایق شادی و عیشی
دوام گل ، بعیدِ در زمستان
اگه دنیا ، به دستانش تفنگه
دل دریایی ما ، مرد جنگه
برای هر که شادی را بخواهد
تموم زندگی ، یک جا قشنگه
ورامین را کم آبی کرده خسته
بیابان ظرف آبش را شکسته
هوای سرد و خشک فصل پاییز
به دوش خاکی شهرم نشسته
زمین را یک زن زیبا به هم ریخت
سکوت کوچه های عاشقی را
لب جادویی حوا به هم ریخت
.......................................
ابوالقاسم کریمی فرزندزمین
چه سخته زندگی در پنجه ی خاک
درون خونه ای پر کرم و نمناک
ولی (ریشه میدونه) قدر خود را
نمی ترسه از این دنیای شبناک
---------------------------------------
ابوالقاسم کریمی فرزندزمین
برای دانلود یکی از لینک های زیر را کلیک کنید
پرشین گیگ
http://cdn.persiangig.com/preview/YJqvjv6pwv/گرد_آوری_ابیات_ناب_از_اشعار_حافظ
گوگل درایو
https://drive.google.com/file/d/1EM-j-069ZT0Fe8ZE_YaAFfIZz5Xew0w8/view?usp=sharing